بدریده سینه یی را دلی را شکار کرده
یا ز شهر آرزو ها آمده به رسم یاری
بر لبان تر عاشق، بوسه را انار کرده
وزیده شمیم عشقی به ده و به کوه و برزن
که "مزار" میهن من سبز و لاله زار کرده
وه که آتش وجودش بگرفته خرمن تن
شهر "کابل" دل من بین چه آتشبار کرده
پی نقش داغ بوسه گل نسترن شگفته
مرغ شرمیده ی دلها پرکشان پرواز کرده
سروده ترانه ها را ز گل و بهار و باران
بلبل خموش عشقی که زبانش باز کرده
احمد علی فخری
22 شهریور 91
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر