واژه گان سره ی پارسی

-->
پارسی مهر من نشانه ی من
پارسی شور من ترانه ی من

تازی (عربی) - پارسی
روح = روان
انسان = آدمیزاد
موج = خیزاب
موج زدن = درفشیدن ، فرویدن (فرهنگ پهلوی) میدرخشید (دراینجا)
بلکه = که
نوع = گون ، گونه
تشابه = همانندی ، همسانی ،همگونی ، همگنی ، همانایی ، همتایی
تساوی = برابر
زجر = آزار
انتظار= چشم به ره ، چشمداشت ، دیده به ره ، مَندير، تی ره (گویش بختياري)
فقط = تنها
ممکن = شدنی ، شایند ، شایا
نظر = نگر
التماس = لابه (فرهنگ پهلوی) ، زادش
نمی فهمید = درنمی یافت / فهمیدن = هوشیدن
جلو = پیش
دکان = ( فرهنگ لاروس دکان را تازی شده ی " دوکان " پارسی میداند )
کتک = زدن ، کوب ، لت (برهان) ، (کتک از کوتک مغولی است )
قصاب = گوشتفروش
اتومبیل = خودرو.
شوفر = راننده.
لذت = خوشی.
درمقابل = دربرابر .
مخصوص = ویژه.
قهقهه = خوش خندیدن ، بلند خنده ، خنده به آواز بلند .
محض رضای خدا = برای خوشنودی خدا.
بنظرشان خیلی طبیعی بود = بنگرشان بسیار روا بود !
نجس = ناپاک ، آلوده ، پلید ، پلشت .
مذهب = کیش (فرهنگ پهلوی) ، دین / دین و کیش واژگان پارسی هستند و در پیوند با فرهنگ ما پارسی زبانان است . واژه ی مذهب ازتازیست .
ثواب = پاداش ، نیکوکاری ، بخشش ، مزد کارنیک

نصیبش شد = بدست آورد ، بهره مند شد
مردم محروم شدند = مردم بی بهره شدند

محروم = بی بهره ، ناکام

محیط = پیرامون ، گِرداگِرد
محیط بان = زیست بان

راز رابطه زناشویی مادام العمر = راز پیوند زناشویی همیشگی
مادامی که = تازمانیکه ، تاهنگامیکه
مادام العمر = همیشگی ، تا دم مرگ ، تاپایان زندگانی
واژگان اَبَد و اَزل نیز از بیخ عربی نیستند ، برگرفته از* اَپــَد *و * اَسَر* پارسی کهن میباشند .
اَبَد = اَپــَد = بی پایان
اَزل = اَسَر= بی آغاز
اَپــَدی و اَسَری = جاودان ، جاویدان

ظُلم عاقبت ندارد = ستَم فرجام ندارد
ظالم = ستَمگر ، ستَمکار، بیدادگر، زورگو
ظُلم = ستَم ، بیداد ، زورگویی
موَفقیِّت
= کامیابی ، کامروایی ، کامکاری
‌موفق باشید = کامیاب باشید ، پیروز باشید
سحرخیز باش تا کامروا باشی = پگه خیز باش تا کامروا باشی
پیشقدَم = پیشگام


پارسی تازی (عربی)

هتا = حتی

نسک = کتاب

یارا - فرصت

نقطه چین = دیلچین

نقطه حساس = سُهشگاه

نقطه ضعف = زبونگاه، گزک

نقطه گذاردن = دیل گذاشتن، خجک زدن

نقطه = دیل ، پنده

ظهر = نیمروز

وسط = میانگین

مناسبت = رواید

قبیله = دودمان

تاريخ= مَرداش، كارِستان

جمله= فَراز، گُزاره

اثر= كارآيي، هَنايش، نشان(ه)، يادمان، آفرينه(اثر آفريده شده)

مهاجرت= فَرارَوي/فَرارَفتن، فَتورش، دَيدين

هنگام خوش = وقت بخیر


رَسَد = سهم
وَرم = حافظه
وَرز = صنعت
آماس = وَرَم
مزگت = مسجد
سُفته = سوغات، تحفه
پادرَم = رعیت
گرزش = توبه
 مُروا = دعا
 مُرغُوا = دعای بد
دریافت، پی بردن = درک
پیرایه = تهمت
گواژه = طعنه
خُفتَک= کابوس
انباز = شریک
انبازی= شریک شدن
چَمانی = ساقی
چُمانه = حیوان
انگیختن = تحریک کردن
بُرز = قد، قامت
سِتهَم = شدید
شگرد، روش = طریقه
کشاله = امتداد
پَلمه = لوحه
دژمان = غمگین ( آمیزه ی از پارسی و عربی)
ژون = صنم
زهر، شوکران = سَم
کمینه = اقلیت
بیشینه = اکثریت
استوار نمودن، باز نمایی / اثبات
کاردانی / تخصص
دارو / دوا
آمیزه / مخلوط، ترکیب
ریژ = هوس
آز = حرص
دودمان، تیره= ایل
دَوری = بشقاب
گریزه = قاچاق
ایرنگ = اشتباه
آرنگ = زحمت
آدرنگ = اذیت......
مَنِش = شخصیت
وَرم = حافظه
وَرز = صنعت
سُفته = سوغات، تحفه
پادرَم = رعیت
گرزش = توبه
 پیرایه = تهمت
گواژه = طعنه
خُفتَک= کابوس
انباز = شریک
انبازی= شریک شدن
چَمانی = ساقی
چُمانه = حیوان
انگیختن = تحریک کردن
بُرز = قد، قامت
سِتهَم = شدید
شگرد، روش = طریقه
کشاله = امتدادها

تازی (عربی) پارسی


ناچارآ = بناچار

اصلآ = به هیچ روی

ابدآ = هرگز، هیچگاه

اصولآ = از بن، از پایه

اکثرآ = بیشترین، بیشتر

اقلآ = کمترین، دست کم

اتفاقآ = ناگهانی، بناگاه، یکباره

اساسآ = از بن، از ریشه، از پایه

یقینآ = بی گمان، بی چون و چرا

حتمآ = بی گمان، هر آینه، بناگزیر

الزامآ = ناچار، ناگزیر، از روی ناچاری

اکیدآ = بی چون و چرا، بی برو برگرد

اولآ = نخست، نخستین، نخست اینکه

اکراهآ = به ناخواست، ناگزیری، ناچاری

دقیقآ = به درستی، مو شکافانه، با ریز بینی

اخیرآ = بتازگی، نه چندان دور، در این نزدیکیها

احتمالآ = شاید، چه بسا، انگار که، گمان میرود

اجبارآ = به زور، به ستم، از روی ناچاری، از روی ناگزیری

اصلآ و ابدآ = هیچ گاه، هیچ زمان(ی)، هرگز، به هیچ روی

کاملآ = به درستی، سراسر، بگونه سراسری، همگی، بی گفتگو

حتمآ = بی گمان ، سددرسد (صددرصد) ، بی بروبرگرد ، هر آینه ، بناگزیر

صدا. آوا : سدا یک واژه ی پارسی است و باید با " س "نوشته شود .

تحریک : برانگیختن

مریض : بیمار، ناخوش

معالجه : درمان

بلافاصله : بلا (پیشوند عربی ) + (فاصله) = بکارگیری آن دراینجا نادُرُست است . بدبختانه درزبان پارسی از اینچنین آمیختگی ها (ترکیب ها) کم نداریم !

دُرُست آن واژه ی " بی دَرَنگ" است .

بلادَرَنگ : بلا (عربی ) + دَرَنگ (پارسی ) = بی دَرَنگ (هرچه زودتر)

معرفی : شناسانیدن

هیچ نظری موجود نیست: