۱۳۹۰ مهر ۵, سه‌شنبه

فریاد بی صدا


پاییز در سکوت و غمم زار گریه کرد
چون شمع بی صدا  به شب تار گریه کرد
هیچ کس در این دیار نشنید نوای من 
بیهوده گلبنی به رخ خار گریه کرد
تاریکی جنون  سرا پا غمین بود
فریاد بی صدا، دل افگار گریه کرد
خاموش گشت زردشت و آتش سرای او
از بس که دیده بر دل کهسار گریه کرد
آهنگ تار تنبور و گیتار و دلربا
در عمق جان، ناله ستار گریه کرد
چشمم پیاله گشت و ز رخسار رنگ رفت
(فخری) به رهش  با دل خونبار گریه کرد
 
احمدعلی فخری



هیچ نظری موجود نیست: